نتیجه سیاست آزمون و خطا،رکود تورمی...

تورم يعني افزايش عمومي قيمت‌ها. هرگاه ميانگين (وزني) قيمت كالاها و خدمات مصرفي بين پارسال و امسال مثلا 20 درصد افزايش يافته باشد، مي‌گوييم طي سال گذشته 20 درصد تورم داشته‌ايم.
ركود اقتصادي يعني پديد آمدن شرايطي كه در آن نرخ رشد توليد داخلي كند و كاهنده است، كارخانه‌ها با ظرفيت اضافي و بدون استفاده دست به گريبانند، نرخ بيكاري بالا است و به زبان ساده‌تر، بازارها كسادند.
وجود هم‌زمان اين دو «بيماري»، شرايط دشوار و پيچيده‌اي پديد مي‌آورد كه «ركود تورمي» ناميده مي‌شود و درمان ساده‌اي هم ندارد، ضمن آن كه در بهترين حالت و با خردمندانه‌ترين سياست‌ها، طول دوره درمان آن چندان كوتاه نيست.
رکود و تورم وقتی به هم می‌رسند شرایط ویژه‌ای را در اقتصاد رقم می‌زنند. شرایطی که در آن نه رکود به تنهایی حکمفرمایی می‌کند و نه تورم یکه‌وتنها بر اقتصاد مستولی می‌شود. بلکه در این شرایط رکود و تورم با یکدیگر اجین می‌شوند و «رکود تورمی» را دامن می‌زنند. این دو در کنار هم زمینه‌ای پدید می‌آورند که در آن از رکود بیکاری خارج می‌شود و از تورم هم افزایش قیمت دسته‌جمعی کالاها! یعنی در این شرایط ما باید با دو معضل بجنگیم که بر آمدن هماهنگ از پس آن دو امری به شدت دشوار به نظر می‌آید. زیرا سلاحی که برای شکست تورم به کار می‌رود- یعنی کاهش نقدیندگی- بر رکود دامن می‌زند و شکست رکود هم که چیزی جز تزریق منابع مالی و نقدینگی نیست به تورم می‌انجامد و این چرخه تا جایی پیش می‌رود که «رکود تورمی» بزرگ‌ و بزرگ‌تر می‌شود.

آبا اقتصاد ما هم دچار رکود تورمی است؟؟؟؟

برای اطلاع از اینکه در شرایط رکود تورمی قرار داریم کافی است که از یکسو به نرخ تورم کشور در ماه‌ها و حتی سال‌های اخیر نظر بیندازیم و از سوی دیگر به نرخ بیکاری که به خوبی شاهد آن هستیم دقت کنیم. اگر توجه کنیم می‌بینیم که تورم ماهانه به شدت در حال افزایش است و ما شاهد گرانی‌های روز افزون هستیم. از سوی دیگر ما خبرهای بسیار زیادی از بیکاری جوانان در هر شغل و پیشه‌ای می‌شنویم که نمود این دو نشان می‌دهد که ما شاهد حضور یک «رکود تورمی» گسترده در اقتصاد هستیم.

ادامه نوشته

خیانت های خاتمی

چند روز پیش توی جمعی بودم که داشتن راجع به خیانت های رئیس جمهور سابق کشور صحبت میکردن،منم تصمیم گرفتم یه کم از خیانت های این آقا رو برا شما بازگو کنم:
1.آقای خاتمی یادت نیست وقتی رفتی نیویورک ونظریه گفتگوی تمدن ها رو دادی
نه تنها کسی سالن رو ترک نکرد بلکه تشویقت کردن و از طرحت استقبال کردن .
با این کارت می دونی چه خدمتی به آمریکا کردی؟
کاری کردی که طرح حمله احتمالی آمریکا به ایران که اواخردولت قبل داشت نهایی می شد شکست بخوره!!!
2.آقای خاتمی یادت نمی یاد؟ ازیه طرف کلینتون تحریم ها رو تمدید کرد ولی
چند رور بعد شرکت توتال فرانسه باهات قرارداد نفتی بست بدون توجه به تحریم ها؟
3.آقای خاتمی یادت نمی یاد چه خدمتی به اسراییل کردی؟
هیچ وزیر و زیردستت نگفت ما با مردم اسراییل دوستیم! می دونی چه خدمتی به اسراییل بود؟!!!
4.آقای خاتمی خیانتت به ایرونی ها یادته؟!!!!!!
4-1:هیچ سیاسی رو تو ورزش راه ندادی اگه بود انگشت شمار بود.
4-2:هیچ اختلاسی تو هشت سال ریاستت نبود. اگه بود بد خواهات تا حالا پیراهن عثمانش کرده بودن.
این خیانت کمیه؟
4-3:آقای خاتمی یادت نمی یاد وقتی می رفتی سفرهای بین المللی
بیشتر کشورهای اروپایی می رفتی که خیری ازشون بهمون برسه؟
4-4:آقای خاتمی یادت نمی یاد قبل از تو فقط دو تا شهرک صنعتی تو کشور فعال بود.
شهرک صنعتی البرز تو قزوین وشهرک صنعتی کاوه تو شهر ساوه!
ولی آخر هشت سالت تو هراستان حداقل پنج شهرک صنعتی فعال داشت که کلی نیرو توش کار می کرد
و کلی آدم ازش نون می خوردن!!!
4-5:آقای خاتمی یادت نمی یاد تو دوران تو کارخونه ها پشت سر هم ورشکست نشدن؟! این خیانت کمی بود؟
4-6:آقای خاتمی یادت نمی یاد زمان وزارت اقتصادی ودارایی مظاهری مالیات ها رو از 60 درصد به 40 درصد پایین آوردی
و ضمن اینکه توکارخونه ها مالیات بر تولید رو به مالیات بر فروش تبدیل کردی
تا دست کارخونه ها باز باشه وکمک به تولید بشه!!!
و با اینکه خیلی ها گفتن ممکنه کسر بودجه پیدا کنید، همون سال 13 درصد افزایش درآمد مالیاتی داشتی؟
4-7:آقای خاتمی یادت نمی یاد مجلس تو دوره نفت 32 دلاری بودجه رو با 16 دلار بستن
تا از کسری بودجه احتمالی جلوگیری بشه ولی وسط سال نفت به زیر ده دلار سقوط کرد
ولی باز استخوون بندی کشور سالم بود؟
4-8:آقای خاتمی یادت نمی یاد وقتی اومدی شرایط کشور چه جور بود و
وقتی دورت تموم شد بخاطر خیانت هات کشور به کجا رسید؟ پس بذار من بگم:
وقتی اومدی نفت داشت افت قیمت پیدا می کرد و رو بودجه تصویب شده نمی شد حساب کرد
با این وضع کشور دچار خشکسالی شده بود. ذخیره گندم برای سه روز بود.
با هیچ کشوری رابطه نداشتیم
ولی وقتی رفتی با اغلب کشورهای تاثیر گذارجهانی رابطه داشتیم وصندوق ذخیره ارزی داشتیم ووضع تولید روبراه بود!!!

 آقای خاتمی راستش اونقدر خیانت هات زیاده که دستام خسته شد.

امیدوارم یه مقدار به خیانت هات فکر کنی !!
اين مرد بزرگ رو تو عمرم فراموش نمي كنم، نه به خاطر اينكه رئيس جمهور بود
بلکه به خاطر اينكه به اين ملت نشون داد رئيس جمهور يعني كي
و افسوس كه ما ايراني ها كلا آدمهاي قدر نشناسي هستيم ،
کمی فكر كنيم زمان خاتمي اوضاع روزنامه ها چطور بود،
تئاتر و سينما چطور !
ورزش چطور !
اوضاع اقتصادي مردم چطور!
ارتباط ما با دنيا چطور بود !
ادبيات مذاكره يك رئيس جمهور چطور!.....
 

کاروان افسرده ایران

 

مقاله ی زیر برگرفته از سایت تابناک می باشد:

۱- رژه کاروان های اعزامی کشورها در المپیک «پیام» دارد، برخی «شاد» بودند و برخی دیگر«هیجان»داشتند، برخی «خلاقیت» داشتند و برخی دیگر لباس های «زیبا» و شاد پوشیده بودند. بعضی تیم ها «شور» به نمایش می گذاشتند و برخی دیگر آنقدر «انرژی» داشتند که ورزشگاه را به وجد می آوردند. صداوسیمای ایران مثل همیشه «این» صحنه ها را نشان نداد، مثل آغاز مسابقات فوتبال در لیگ های معتبر، همانند پایان بازی های فوتبال در کشورهای دیگر! صداوسیما می تواند باتوجه به همه محدودیت ها، «فرهنگ ساز» باشد. وقتی هواداران فقط تیم های خود را تشویق می کنند، وقتی مربیان دو تیم فارغ از نتیجه با هم دست می دهند و خسته نباشید می گویند، وقتی تیم بازنده توسط هواداران تشویق می شود، وقتی دو تیم بعد از پايان بازي با هم دست می دهند اینها یعنی «فرهنگ سازی» برای جامعه؛ اما صداوسیما تبلیغ بستنی و بانک را بیشتر می پسندد!

2- کشورها رژه می رفتند و با خود پیامی روشن داشتند، تیم ایران در این میان چهره ای ویژه داشت. تیمی كاملا «اداری» و فاقد «شور» و «هیجان»؛ گویی به کاروان ایران گوشزد شده بود دست از پا خطا نکنند که همه منتظرند تا آنها را «سوژه» کنند در حالیکه همه کشورها «سوژه» شده بودند. سال هاست کاروان ایران همینگونه است، اینبار با لباسی «تیره» و چهره هایی «عبوس» و «گرفته»؛ گویی قبل از بازی پرسپولیس و استقلال است و «باید»ی برای تساوی وجود دارد! کاروانی که «افسردگی» تمام وجودش را گرفته بود.

3- ورزش در همه دنیا برشی از وضعیت اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی هر کشور است. کاروان استرالیا و برزیل و بسیاری از کشورها پر از «حرکت» و «انرژی» بود، چک ها با «چکمه» آمده بودند، برخی کشورهای لباس محلی پوشیده بودند و اینها بخشی از «صادرات فرهنگی» هر کشور است. قطعا در محیط پر از «شادی» و «هیجان» است که «انرژی» ایجاد می شود، ورزشکاران روحیه دوچندان پیدا می کنند و «امید» به «طلا» افزایش می یابد. وقتی مصاحبه ورزشکار پرامید ایران اینست که «با پاداش طلای المپیک خانه ای 5متری در تهران خواهم خرید» این یعنی فاجعه! وقتی دعوای مدیریتی ورزش ایران، ورزشکاران را از حضور در المپیک «ناامید» می کند و وقتی هم به المپیک می روند خبری از «مربی» نیست چگونه می توان با کشورهای دیگر مقایسه کرد؟

4- این افسوس تمام ناشدنی ما ایرانیان است، اینکه چرا کاروان ورزشی ایران اینگونه «افسرده حال» و «بی رمق» بود. نسبت این کاروان با وضعیت این روزهای جامعه ما کاملا «منطبق» بود، مردان و زنانی که گویا رمقی برای «شادی» نداشتند. جامعه ای که محمود احمدی نژاد ادعا دارد «نشان لیاقت را باید به آن مردی داد که با 350تومان حقوق، خانواده ای را می چرخاند» و اينگونه «علت» در مقام «شاکی» ظاهر می شود. جامعه ای که بیلبوردهای فیلم های سینمایی اش هیچ مخاطبی را راضی نمی کند تا به سینما برود. جامعه‌اي كه مشكلات اقتصادي آزارش مي‌دهد. جامعه ای که گویا «سرخورده» به نظر می رسد و این روزها در «فرهنگش» هم حركتي ديده نمي‌شود. به ورزشگاه‌هايش نگاهي بيندازيد كه از هفته دوم مي‌خواهند سرمربي تغيير كند. جامعه‌اي كه مخالف «شفافيت» است. كاروان ايران نماينده همين اتفاقات است...

5- با وجود همه این موضوعات، باز هم برای کاوران ایران آرزوی موفقیت می کنیم، آرزو برای رسیدن به «حقی» که باید برای آن جنگید. ورزشکارانی که تلاش و کوششان فارغ از «خصومت های شخصی» مدیران ورزش است، مردان و زنانی که به نام «ایران» با تمام وجود می اندیشند و می خواهند با همه محدودیت ها، کمبودها و مشکلات به موفقیتی برسند
که در کشورهای دیگر خبری از این دست اندازها نیست.

ارائه الگوی ساده زیستی از دولت عدالت محور

با سلام به دوستان خوبم

عکس های زیر متعلق به هتل محل اقامت رئیس جمهور عزیزمون در برزیل می باشه که همه ی ما ایشون رو به ساده زیستی و علی وار بودن می شناسیم.





خدایا ساده زیست بودن این مرد توی حلق بنده!!!!!!

كابوس واردات براي توليد داخلي

 مقاله ذیل برگرفته از سایت آینده نیوز می باشد: جالب است كه 43 درصد از كل واردات جمهوری اسلامی ایران (تقریبا از بدو تاسیس تا كنون) تنها در 6 سال دولت احمدی نژاد انجام شده است؛ دولتی كه اتفاقا بیش از تمام دولت های قبلی در خصوص عدالت، توجه به تولید، جلوگیری از تجمل گرایی، مبارزه با تبدیل بازارهای ایران به محل فروش كالاهای امپریالیسم و استكبار جهانی و... حساسیت نشان داده است.

زمانی كه مراجع و رهبری وارد مساله واردات می شوند و نسبت به كثرت كالاهای وارداتی و آسیب آن به تولید داخلی هشدار می دهند و از سوی دیگر، كارگران برای دریافت حقوق عقب افتاده خود جلوی ریاست جمهوری تجمع می‌كنند، دیگر مساله واردات مساله پر شدن جیب عده ای نوظهور نوكیسه و سیاه بختی كارگران یك كارخانه نیست؛ موضوع، موضوعی ملی به شمار می رود.

رشد واردات در كشور اگر در زمان رونق اقتصادی رخ دهد، كه تولید خود آن كشور مناسب است و وارداتش یا برای تامین مواد اولیه باشد، یا برای تامین بخشی از نیازهای خود كه تولید آنها در داخل كشور صرفه اقتصادی ندارد، معقول به نظر می رسد.

اما در كشوری مثل ایران، كه اگر نفت را از صادرات آن بگیریم، چیز زیادی باقی نخواهد ماند، واردات چونان سم مهلكی است كه آرام آرام اشتغال را می خورد، چرخ كارخانه ها را از كار باز می دارد و نهایتا امنیت اقتصادی مردم جامعه را بر هم می زند.

جمهوری اسلامی ایران، شعار مبارزه با استكبار را بیش از 30 سال است مطرح می كند، خاصه در شش سال گذشته، لااقل در عرصه شعار چیزی در نفی امپریالیسم و مقابله با جامعه مصرفی غرب كم گذاشته نشده.

اما این جالب است كه در 30 سال پس از انقلاب اسلامی ایران، در هیچ دولتی چون دولت عدالت محور رشد واردات مشاهده نمی شود!  حتی در دوران هاشمی رفسنجانی كه همیشه متهم به رواج مصرف گرایی و ورود كالاهای غربی می شود، رشد واردات طی 8 سال 55 درصد بوده، این در حالی است كه تنها در شش سال ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد، رشد واردات ـ آن هم در مقایسه با 8 سال قبلی ـ بیش از 98 درصد رشد داشته است.
میم مثله من:به خدا من آدم بدی نیستم.باور کنید دلم نمیخواد از این چیزا براتون بنویسم و براتون بگم.منم دوست دارم از چیزای خوب براتون حرف بزنم.اما خوب این نمیزارن که!!!!!!!!واردات رو ببینید!هدفمندی یارانه ها تهش به اینجور جاها ختم میشه.اما راستی یه چیزی،صبر كنيد،هنوز اشكاش مونده

اندکی برنامه بریزیم

یادش بخیر اون قدیم مدیما بچه که بودیم میامدیم برا خودمون یه کاغذ میزاشتیم و روزها و هفته های بعدی رو با خط کش طراحی میکردیم و توش برا خودمون با هزار فکر و تعمق بچه گانه ساعت های معینی رو میزاشتیم تا بر اساس اون ساعتها برنامه های اون روزا رو قرار میدادیم.یادتون که هست؟2 تا 3 ناهار و استراحت 3تا 5 فوتبال 5تا 6 درس و...

ای بابا هنوز یک ساعت از طراحیش نمیگذشت بلند میشدیم میرفتیم تو کوچه تا موقع شام که با کتک بر میگردوندنمون خونه.هی...یادش بخیر.

بزرگتر که شدیم فهمیدیم به اون کاغذ بازی های ما میگن برنامه ریزی.خوب وقتی آدم از بچگی اینجوری بار بیاد که یک ساعت قلم و کاغذ و وقت خودش رو صرف برنامه ریزی کنه بعدش حتی برا یه ساعتم بهش پایبند نباشه میشه حکایت کار محمود احمدی نژاد و دوستاش.برنامه های دیگران که هیچ، به برنامه ی خودشم پایبند نیست.برنامه ای که دوستاش و هم کیشاش تو مجلس که در  مسند نشستن رو هم پایبند نیست.برنامه ای که شوراهای خودشم طراحی میکنن پایبند نیست.

خوب کافیه حالا میخوام یه کم تئوریک براتون حرف بزنم.برنامه ریزی رو اگه بخواهیم تعریف کنیم همه در یه جمله مطمئنا وحدت خواهند داشت و اونم اینه که تعیین این که در آینده چکار خواهیم کرد.در قانون اساسی ایران برنامه هایی که  برای اجرا در یک سال آینده تعیین میشوند را بودجه می نامند.بودجه برنامه ای است که توسط دولت تعیین و به شکل لایحه به مجلس فرستاده شده و پس از تصویب به وسیله ی مجلس و گذر از سد شورای نگهبان به قانون تبدیل میگردد.

قانون بودجه از 2 قسمت هزینه های جاری و هزینه های عمرانی تشکیل میشود. که در هر بخش به تفضیل هزینه های مربوط به آن بخش تعیین میشود.قانون بودجه که توسط دولت طراحی اولیه شده می بایست توسط دولت به اجرا گذاشته شود.انحرافات احتمالی از مبالغ تعیین شده در قانون بودجه به 2 روش جایگزین میشوند،به زبان ساده یعنی اینکه دولت 2 راه برای پوشش دادن کسری های بودجه ای خود دارد.یک ارسال متمم بودجه و راه دیگر ارسال اصلاحیه ی بودجه برای مجلس.یعنی اینکه پس از تصویب مجلس دولت اجازه پیدا میکند از بودجه بخش عمرانی در قسمت هزینه های جاری خود خرج کند.بهتون نمیگم چند تا متمم دولت در بودجه های سالهای گذشته برای مجلس ارسال کرده تا خودتون یه کم در مورد این برنامه ریزی یک ساله دولت احدی نژاد تحقیق کنید.اما در این مورد بهتون بگم که در بودجه سال 87 دولت 28 بار اصلاحیه بودجه برای مجلس ارسال کرد که این نشون میده دولت بی جهت در ارسال اولیه بودجه برا مجلس سهم بودجه عمرانی رو بیشتر نمیکنه!!!

دولت سالها پیش با حذف کردن سازمان برنامه ریزی و مدیریت بودجه تنها فیلتر خود برای خرج کردن های خود را برداشت تا دیگر مانعی در برابر خود نبیند.حذف این سازمان در نهایت در گزارشی که دیوان محاسبات اعلام داشت و انحراف میلیارد دلاری دولت از استفاده بیش از اندازه از درآمد نفتی را اعلام کرد نمایان شد.

تفریغ بودجه فعالیتی است که توسط دیوان محاسبات انجام میشه تا انحراف دولت از اجرای قانون بودجه رو تعیین بکنه.تفریغ بودجه فعالیتیه که الان سالهاست بصورت مسکوت درآمده و گزارش جدیدی از طرف دیوان برای مجلس ارسال نشده است.

نبود یک برنامه ی مدون و عملی که دولت به آن پایبند باشد رو از همان روزهای اول شروع به فعالیت دولت نهم به صورت محسوس میشد دید.با یک نگاه به گذشته می توان به وضوح این بی برنامگی را مشاهده کرد.از اولین مصوبه ها تا خوشه بندی هایی که چند مدت پیش مطرح شد!

بی برنامه بودن چه در سطح خرد و چه در سطح کلان موجب در جا زدن و عقب افتادگی جامعه می شود. و این عقب افتادگی چیزیست که بصورت خیلی محسوس در این سالها مشاهده میشود.

سوگنامه اصل 44

به نام خدا

سلام.

سلام به جناب آقای جابریان عزیز.یه چند روزی بود که میخواستم براتون یه نامه بنویسم.اما خوب عذر میخوام کبوترم بالش شکسته بود و توان آوردن نامه براتون رو نداشت.آقای جابریان شنیدم که به سلامتی فولاد رو به صاحبش پس دادی؟آره؟مال بد بیخ ریش صاحبش.آقا شما رو چه به تقویت خصوصی سازی ایران.شما ببخشید ها،قد این حرفا نیستید.فولاد؟فولاد خوزستان به درد شما نمیخورد که!زود بود برا شما...شما باید برید سهام شرکتهای فرا بورسی رو بخرید.خلاصه آقا نامه دادم بگم که زیاد ناراحت نشید.از تیر 87 که شما سهام رو خریدید میدونستم که این لقمه از گلوی شما پایین نخواهد رفت،آره واقعا میدونستم.باید حق به حق دار میرسد(که رسید.)آقا شما برگردید همون کارای قبلی خوتون رو ادامه بدید.اگه نیاز به مشاور مالی هم داشتید باهام تماس بگیرید.خدا رو شکر اون یه چندرغاز هم که داده بودید(172 میلیلارد تومان) بهتون پس دادن.که واقعا جای شکرش باقیه.خوب زیادتر از این مزاحم اوقات شریفتان نمیشم.لحظاات خوبی رو داشته باشید.پولتون هم ایشالا در راه درستش از این به بعد خرج بشه.سعی کنید دیگه هم به فکر در افتادن با اصل 44 نشید.با اجازه...

طنز نامه ای که خواندید شرح ماجرای زندگی 2 سال پیش مردی  بود که صادقانه سرمایه زندگی اش را آورده بود تا در جهت پیشرفت کشور خرج کند.اما خوب نخواستند که هیچ،او را هم به اندازه سالها از رشد و شکوفایی همیشگیش عقب انداختند.

چند روز گذشته با افراد زیادی در این مورد صحبت کردم ، متاسفانه تقریبا هیچ کس از این موضوع خبر نداشت.(از بس رسانمون میلیه).یر خودم واجب دانستم در این مورد اطلاع رسانی کنم.

محمد جابریان سهام دار و سرمایگذار بزرگ بورس ایران است.مردی که باعث رونق بورس ایران در صنایع مختلف از جمله ذوب آهن و فولاد می باشد.تیر ماه 87 زمان واگذاری و خصولتی شدن فولاد خوزستان بود.همه منتظر بودن تا بازم یه شبه دولتی دیگه بیاد و زحمت خریدن و خصوصی کردن این بخش رو هم بکشه...8 تیر 87 رسید ، مزایده آغاز شد.خریداری حقیقی وارد گود شد و همه را کنار زد و 31.5 درصد از سهام فولاد رو یکجا خرید.همه منتظر بودند تا ببینند که چه کسی خریدار بزرگ فولاد است.خریدار کسی نبود جز کنسرسیوم محمد جابریان و برادرانش.

جابریان اکثر سهام های خود را در جاهای دیگر واگذار کرده بود تا بتواند سهام فولاد را خریداری کند.خریدار حقیقی فولاد در بدو خرید مورد استقبال ارکان مختلف سازمان خصوصی قرار گرفت و برا پیش قسط اول و دشت سازمان 172 میلیارد تومان به حسابشان ریخت.محمد جابریان خبر نداشت که چه قرار است بر سرش بیاید.

سازمان در اولین اقدام منکر 31.5 درصد سهام مدیریت شد و صحبت از خرید 30.5 درصد از سهام مدیریت توسط جابریان کرد و با این حال اجازه ورود ایشان(آقای جابریان) به جلسات هیئت مدیره را ندادند،که این خلاف تمامی اصول قانونی و اخلاقی بود.

6 ماه پس از خرید سهام بود که قیمت فولاد 60 درصد در بازار جهانی کاهش پیدا کرد و قیمت سهام آقای جابریان از 1500 تومان به 400 تومان رسید.ضربه ی وحشتناکی به جابریان و کنسرسیومش خورد.

چند وقت بعد سود سهام فولاد اعلام شد،44 میلیارد تومان سهم سود جابریان بود و 47 میلیارد تومان هم سود معوقه سهامش بود.در ادامه اقدامات غیر اخلاقی سازمان خصوصی سازی، اعلام کرد که به دلیل عدم وجود نقدینگی قادر نخواهد بود که سود را به جابریان پرداخت کند و این دیگر آخرین ضربه به پیکره کنسرسیم جابریانها زد و خانواده جابریان را بر این وادار کرد که از خرید فولاد اعلام انصراف دهند،و به این نتیجه برسند که این لقمه اندازه دهانشان نیست!!!لقمه ای که از اول هم برا ....... کنار گذاشته شده بود.

خوب، باز هم بورس از پس دادن و انصراف مانع شد.و اعلام کرد که این کار امکان پذیر نخواهد بود و اجازه این کار رو به خانواده جابریان ها نداد، و آنها را مجبور کرد به دستگاه قضا متوسل شوند.

خانواده جابریان متوسل به قوه قضاییه شد تا بلکه بتواند حقی که از آنها داشت ضایع میشد را احیا کند.در یک اقدام امیدوار کننده و بجا قوه قضاییه رای به ابطال معامله بزرگ بورس داد و به سازمان خصوصی سازی دستور داد تا مبلغی که از جابریانها دریافت کرده بود را به آنها برگرداند.اما خوب سازمان در مرحله اول زیر باررای دادگاه نرفت و اعلام کرد که دادگاه قضایی در مقامی نیست که بخواهد برای این معامله حکم صادر کند اما باز هم پافشاری های دستگاه قضا و پیگیری های آقای جابریان باعث شد که در 22 اردیبهشت سازمان این پول(172 میلیارد)را به جابریانها پس دهد،تا فیلم درام جابریان و سازمان خصوصی سازی به پایان برسد.

 

آری این بود حکایت تلخی از مدل خصوصی سازی دولت نهم و دهم که برایتان بازگو کردم.داستانی که مطمئنم خیلی ها ازش هیچ اطلاعی ازش نداشتند.اما خوب بدونید اینا که همش دم از خصوصی سازی میزنند،با یک نفر هم که پیدا میشه که توان خریدن داره این رفتار رو میکنند.خصوصی سازی در این دولت اینگونه انجام میگیرد که یا پول داشته باش همش رو بخر،یا برو کنار چیزی هم نگووووووووووووووو....

خصوصی سازی این است که هر کس با هر توان مالی که دارد بتواند حتی یک سهم هم که شده از سهام فولاد بزرگ را بخرد ،نه اینکه این لقمه ها آماده گردد برای آنها که از قبل برایش آماده شده اند.بخش خصوصی با این روال تا سالهای نه چندان دور دیگر دوام نخواهد آورد و اقتصاد در قرق خواصی که بوی از اقتصاد نبرده اند قرار میگیرد،آنها که ناکارامدیشان در عرصه های مختلف به چشم آمده حال دندان برای اقتصاد تیز کرده اند و با این کار خود بخش خصوصی را در مردابی که در آن قرار دارد بیشتر فرو خواهد برد.

 

 

آیینه  حق نما،   دل  خسته ی  ماست                 برهان  حقیقت  دهن  بسته ی  ماست

 آنکس که درست حق و باطل بنوشت                  نوک قلم و خامه ی بشکسته ی ماست

 

دولت خدمتگذار ، حمايتت ميكنيم

سلام دوستان عزيز

داشتم توي اينترنت دنبال زحمات شبانه وز دولت نهم و دهم ميگشتم،به چند تا عكس رسيدم كه واقعا من رو متاثر كرد.بغضم گرفت.ناراحت شدم از اينكه اينقدر در مورد اين دولت بد فكر ميكردم .

چقدر من بدم!

چند تا عكس از فعاليتهاي عمراني دولت كريمه و عدالت محور در قضيه ي راه آهن اصفهان شيراز رو براتون قرار دادم تا شما هم متاثر بشيد و مثل من هاي هاي گريه كنيد:

حمايت حمايت

 

حميت حمايت

ديديد اشكتون در اومد.واقعا امثال من بايد خجالت بكشند كه فقط بلدند گير بدند.اين دولت شبانه روز داره برا سعادت اين ملت زحمت ميكشه.بس كنيد ديگه!دوباره اشكم سرازير شد.خدايا من رو ببخش

رو به زوال

رئيس محترم قوه قضاييه
اينجانب از هم اكنون صحنه‌هاي محاكمه انسان‌هاي شريف بسياري را مي‌بينم كه متأثر از اجراي اين قانون گرفتار پي‌آمدهاي ركود، تورم، بيكاري، از هم پاشيدگي خانواده‌ها، عدم امكان و فرصت رسيدگي به تربيت فرزندان، سوء رفتارهاي فردي و اجتماعي و... گرديده و بعضاً در هيأت "مجرمان" تن به قضاوت‌هايي داده‌اند كه بر آن است آنان را تأديب و از وقوع جرم‌هاي بعدي پيشگيري نمايد و قضات محترمي را مي‌بينيم كه هر چند در محضر داد‌گاه ، مجرمان متأثر از آثار منحوس تورم و بيكاري و فقر را محاكمه مي‌نمايند ليكن در باطن، قضاوت خويش را ناظر بر محاكمه تصميم‌گيرندگان اجرايي و تقنيني قانون "هدفمند كردن يارانه ها" مي‌يابند كه امروز در فضاي يك دست دولت و مجلس به پشتوانه سكوت بسيار معني‌دار رسانه ملي توام با خودسانسوري اقتصاددانان در بررسي و نقد آن، با تلقي "جراحي" بزرگ به پيش مي‌تازند.

متنی که در بالا آمد بخشی از نامه ی استاد بزرگ اقتصاد ایران دکتر حسن سبحانی بود که در رسانه ی ملی راهی پیدا نکرد.نامه ای که از سر دلسوزی نوشته شد و تمام دولت و مجلس را به مناظره طلبید اما از آن طرف جز بی محلی چیزی دیده نشد.

دولتی که سنگ اجرای این طرح را به سینه میزند،دولتی است که تا بودجه 87 راضی به این نمیشد که بنزین 80 تومانی به 100 تومان برسد.حالا دم از بنزین 300 یا 400 تومانی میزند.مجلسی که دم از اجرای عدالت اقتصادی میزند 5 سال پیش در مقابل طرح هدفمند کردن دولت اصلاحات طرح تثبیت قیمت ها را مطرح کرد و از آن به عنوان عیدی مجلس اصولگرا نام برد(پیام حداد عادل پس از تصویب)و از طرح دولت هفتم به عنوان جداولی که باید پاره شود(مصاحبه احمد توکلی)یاد کرد.اینها رفتار متناقضی است که از دولت و مجلس اصولگرا در طی این چند سال دیده شده است.

حالا بعد این سالها قصد داریم 5 سال به عقب برگردیم و همان جداول را با شیبی تند تر به اجرا بگزاریم.5 سال بهترین درآمد نفتی کشور را دود کردیم و حالا که به پیسی خورده ایم برای جبران استهلاک صنایع مادر کشور یارانه ای که 40 سال عجین با زندگی ایرانی ها شده بود را بدون هیچ بستر سازی قصد حذفش را داریم.نه درآمد مان بین المللی است نه سیستم حمل و نقلمان،میخواهیم حامل های انرژی را بین المللی کنیم، و تازه اسم آن را جراحی هم می گذاریم.از همین الان معلوم است که مریض زیر این دست جراح میمیرد!چون که شلنگ اکسیژن آن پاره میباشد.

خط فقر در عربستان به پول ایران 900.000 تومان می باشد،پس باید از کارگر عربستانی انتظار پرداخت قیمت آب بها و هر متر مکعب برق به قیمت استاندارد بین المللی را داشت،نه از کارگر ایرانی که در ماه سر جمع درآمدش به 300.000 تومان هم نخواهد رسید. براي هدفمند کردن يارانه‌ها در اقتصاد ايران ابتدا لازم است تغييرات و اصلاحاتي در برخي ساختارها ازجمله نظام پرداخت‌ها، نظام ماليات‌ها و نظام تامين اجتماعي ايجاد شود تا بتوان يارانه‌هاي هدفمند ايجاد كرد؛ البته معتقدم در حال حاضر امكان ايجاد يارانه‌هاي هدفمند در اقتصاد ايران وجود ندارد،زیرا در هیچ کدام از زمینه های گفته شده اقدامات موثری انجام نشده است.

به نظر من این طرح سرانجام مناسبی در ایران نخواهد داشت و خیلی زود منقطع خواهد گردید.ولی چیزی که در این بین بیشتر جلوه خواهد کرد شوک اقتصادی این طرح خواهد بود که عواقب وخیم آن دامان تمامی طبقات فقیر و متوسط جامعه ی ایران را خواهد گرفت و موجبات دلسردی محرومین و فقرا را از این نظام اسلامی را به همراه خواهد داشت.

عدم اطمینان یا عدم بستر سازی

خصوصی سازی یعنی چه؟چه تعریفی برای این سوال میتوان بیان کرد؟احتمالا هر فردی برای این سوال پاسخی خواهد داشت ولی جمع بندی تمام پاسخ ها ما را به این جواب نهایی میرساند که خصوصی سازی فرآیندی است که در طی آن مالکیت شرکت ها،موسسات و کارخانجات که تا به امروز در اختیار دولت بوده است به بخش خصوصی انتقال داده شود که در طی این فرآیند هر شخص حقیقی یا حقوقی که منتسب به بخش خصوصی به حساب می آیند با در اختیار داشتن مبلغی به اندازه ی ارزش اسمی حتی یک یک سهم آن شرکت بتواند آن یک سهم را در پروسه خرید و فروش سهام خریداری کند.

به سال 84 باز میگردیم،ابلاغیه ی اصل 44 قانون اساسی از طرف مقام معظم رهبری به دولت جدید ارسال میگردد و دولت مکلف میشود که بر اساس دستور رهبر عزیز روند خصوصی سازی را تسریع بخشد.فعالیت های دولت نهم با یک وقفه طولانی آغاز میشود،فعالیتهایی که از همان ابتدا مورد انتقاد بسیاری از اقتصاد دانان قرار میگیرد.اصلی ترین انتقاد وارده به دولت نهم و همکنون دولت دهم در زمینه خصوصی سازی این است که به وضوح نمایان است که دولت به بخش خصوصی اطمینانی ندارد و این از نحوه ی واگذاری ها مشخص است.زیرا دولت به جای واگذاری سهام به بخش خصوصی با انتقال آن به بخش شبه دولتی و نیمه دولتی بخش خصوصی را دور زده است.عرضه ی بلوکی سهام های مختلف،از فولاد گرفته تا مخابرات و از صدرای شیراز تا شرکت های بزرگ دیگر دولتی این واقعیت تلخ را برای ما نمایان میسازد که دولت قصد واگذاری سهام های مهم(مخصوصا سهام مدیریت شرکت های مادر) به بخش خصوصی را ندارد و در این بین دلیلی که برای این کار می آورد این است که بخش خصوصی هنوز بستر لازم برای این واگذاری ها را ندارد!

برای این دلیل دولتیان بسیار پاسخ موجود است که میتوان ناقص بودن دلیل آنها را ثابت کرد،اما سوالی در اینجا بیان می شود، که خود پاسخی بر ناقص بودن این دلیل است و سوال این است که مگر وظیفه ی این بستر سازی به عهده ی دولت نیست؟چرا هست،اما آیا در این 4 سال بستر سازی مشاهده شد؟خیر...

اوج کسب درآمد افسانه ای در بخش صادرات نفت در این سالها و انجام ندادن فعالیتی در زمینه ی ایجاد بستر مناسب برای فرهنگ سرمایه گذاری مورد نظر دولت این شبه را در ذهنمان بوجود می آورد که شاید دولت اصلا مایل  نیست که بستری ایجاد شود.

دولت با عرضه ی بلوکی و یکجای سهام های حساس و کلان شرکتهای سرفصل اصل44 راه را برای بخش خصوصی بست تا توان خرید این بلوک ها برایشان مقدور نباشد و سهام مدیریت این شرکت های مهم را میان شبه دولتی هایی که ناکارآمدیشان در موارد بسیاری روشن شده است  تقسیم کرد.نمونه های بسیاری در این زمینه اتفاق افتاده و در حال اتفاق است و اتفاق خواهد افتاد؛زیرا واگذاری بلوک مدیریتی مخابرات نشان از این بود که دولت بر همان مسیر قبلی خودش در حرکت است و هر چه سریعتر و بهتر راه را برای دسترسی شبه دولتی ها به  نقاط حساس بورس تهران باز میکند،که این با روح و اساس خصوصی سازی در تعارض است.

بخشی از روال خصوصی سازی از 84 تا88 را مرور کردیم،خصوصی سازی ای که بیشتر می توان نام ((خصولتی سازی)) برآن نهاد و گلایه مند بود از دولتی که در ابتدای کارش دستور رهبر عزیزمان را به انتقال مالکیت از دولت به مردم  دریافت کرد اما به اجرای صحیح آن اقدام نکرد،و چیزی که مشاهده شد به غیر از فرموده های ایشان بود.

نتیجه ی نهایی مقاله این می باشد که دولت در واگذاری ها به بخش خصوصی اطمینان ندارد و اینکه چرا دولت نمیتواند به بخش خصوصی  اطمینان کند بحثی مفصل خواهد بود که به یاری خدا بعد ها به آن خواهیم پرداخت.

نقش پول در ایجاد و گسترش حباب‌های دارایی

 

کسب سود برای سرمایه‌گذاری‌ای اصلی‌ترین عامل در به حرکت درآمدن سرمایه‌ی فرد می‌باشد.یعنی اصلی‌ترین عامل تصمیم‌گیری یک فرد برای سرمایه‌گذاری کسب حداکثر سود ممکن می‌باشد. گاهی اوقات در این بین اتفاقاتی رخ می‌دهدکه باعث حرکت سریع و دسته‌جمعی سرمایه‌گذاران و یا حرکت دفعی آنها می‌شود و در این حالات گفته شده قیمت دارایی سرمایه‌گذاری شده به صورت نامعقولی بالا یا پایین می‌رود که به این حرکت نامعقول حباب قیمت گفته می‌‌شود.

در ايجاد يك حباب عوامل بسياردخيل می‌باشند که در یک طبقه‌بندی کلی می‌توان آنها را به 2 دسته‌ی کلی عوامل روانی یا هیجانی و دسته‌ی دیگر عوامل واقعی تقسیم‌بندی کرد. مکاتب مختلف اقتصادی در دخیل دانستن این دو عامل در ایجاد حباب اتفاق‌نظر نداشتند مثلا مکتب کینزین‌ها دسته اول یعنی عامل روانی و هیجانی را علت ایجاد حباب دانسته و معتقد بودند که ((حباب‌‌ها گسترش پیدا نمی‌کنند مگر اینکه افراد نسبت به شرایط موجود مطمئن شوند)) اما یکی از دیگر مکاتبی که به وجود حباب معتقد بود مکتب اتریش بود که به ترکیب هر 2 عامل اما با موثری بسیار زیاد سیاست‌های پولی معتقد بود.

در این مقاله سعی خواهم کرد تا نقش پول به عنوان اصلی‌ترین و مهم‌ترین عامل ایجاد حباب را مشخص کنم.

پول و حباب

به اعتقاد تمامی اقتصاد‌‌دانان‌ یک حباب بزرگ در غیاب خلق و تزریق پول در حجم وسیع عملا حادث نمی‌گردد برای مثال حبابی که در بازارمسکن ایران حبابی که در بازار مسکن آمریکا و حباب‌هایی که در بازارهای سهام به وجود می‌آیند بدون پول نمی توانستند ایجاد بشوند. در ریشه‌یابی حباب بازار مسکن آمریکا به وضوح به این حقیقت آشکارا خواهید رسید که تزریق پول اضافی به این بازار با کاهش دستوری بهره وام مسکن در سال 2001 توسط رئیس بانک مرکزی آمریکا مهم‌ترین تاثیر در ایجاد حباب مسکن را دارا بود. با بررسی این نمونه وسایر نمونه‌ها دیگر می‌توان به طور حتم و یقین به این اصل حکم کرد که پول مهم‌ترین عامل در فرایند شکل‌گیری و گسترش حباب‌های بزرگ دارایی می‌باشد.

چگونگی ایجاد و گسترش حباب

سوالی که در این قسمت مطرح شده این است که پول چگونه می‌تواند عامل گسترش حباب باشد.گسترش حباب و نقش پول در آن با یک سلسله اقدامات پی‌در‌پی پس از تزریق پول اضافی آغاز می‌شود. پول اضافی تزریق شده در بازار اصولا به صورت متعادل میان بازارهای مختلف تقسیم نمی‌شوند و در هر زمان میان بازارها به صورت نا‌متعادل به گردش در می‌آید. وقتی حجم وسیعی از پول وارد یک بازار می‌شود سرمایه‌گذار مربوطه با تکیه بر این هدف که خواستار سود بیشتر است موجبات بالا رفتن تقاضا و قیمت را فراهم می‌کند. افزایش قیمت باعث سوق دادن و جذب شدن سایر پولهای اضافی به این بازار می‌شود. تازه‌واردها انتظار سود بیشتری دارند و این هرم وارونه ادامه روند تشکیل حباب را تسریع می‌بخشد. حباب ایجاد شده تا حدی پیش خواهد رفت که به نقطه اشباع خواهد رسید به تفسیر دیگر تا نقطه‌ی ترس از خرید خواهد رسید و این زمان زمان ترکیدن حباب و خلق بحران‌های اقتصادی است.

حباب‌ها تا زمانی که بزرگ می‌شوند خوشایند سرمایه‌گذاران بوده و چندان نگران‌کننده نیستند ولی زمانی که هنگامه‌ی ترکیدن آنها فرا می‌رسد اثرات بزرگی در اقتصاد خلق می‌کند. اثرات ترکیدن حباب در اقتصاد و شکل‌گیری بحران‌های اقتصادی از منظرهای فراوانی قابل بحث است که موضوع مورد بحث در این مقاله نمی‌باشد. در مقالات بعدی به بحث بیشتری در این زمینه خواهم پرداخت...

 

 

 

 

تیم اقتصادی دولت دهم،بایدها و نبایدها

 

استقلال فکری و عملی مهمترین خصوصیت یک تیم اقتصادی است که میتواند طی پروسه ی اجرای برنامه های کوچک و بزرگ اقتصادی همواره یاری رسان آنهاباشد.زیرا این استقلال اجازه ی مداقه ی بیشتر در ماجرا،استفاده از نظرات کارشناسان متخصص و ممارست در اجرای برنامه ها را به وزیر و همراهانش می دهد.رئیس قوه ی مجریه باید این استقلال را برای تیم اقتصادی خود فراهم کند تا آنها در جوی آرام و به دور از سیاست زدگی به وضع و اجرای برنامه های خود بپردازند.

دولت نهم هنگامی که آغاز به کار کرد از افراد با تجربه و متخصصی در تیم اقتصادی خود بهرمند بود.افرادی چون ابراهیم شیبانی،دانش جعفری و فرهاد رهبر افرادی

بودندکه اعضای اولیه ی این تیم بودند که نوید شکل گیری یک گروه متعهد و متخصص را می دادند.ولی هر چه گذشت،مقید نبودن شخص رئیس جمهور به برنامه های اقتصادی کلان تیم خود از یک سو و عدم استقلال اعضای این تیم اقتصادی از سویی دیگر موجبات دور شدن دولت از اهداف مشخص شده در چشم انداز و اصل 44 را فراهم آورد.

نمونه های زیادی را برای این مدعی میتوان بیان نمود که از آن جمله استعفای دکتر شیبانی، انحلال سازمان و مدیریت و برکناری اقتصاد دان خبره ی دولت دکتر دانش جعفری اشاره کرد که هر کدام چون به دلایلی نظری مخالف نظر رئیس جمهور داشتند بلافاصله برکنار یا مجبور به استعفا شدند.مهندس مظاهری دومین رئیس بانک مرکزی این دولت نیز به دلیل عدم همراهی نظراتش در زمینه ی سیاست های بانک مرکزی با احمدی نژاد سرانجامی بهتر از دیگران نداشت و در مدت کوتاهی از بر کنار شد.

نمونه های کوتاه یاد شده همه از عدم استقلال تیم اقتصادی دولت نهم خبر می داد و بی برنامه گی ای که در دولت نهم وشخص رئیس جمهور در زمینه ی اقتصادی وجود داشت.عدم وجود یک برنامه ی مدون همراه با کار کارشناسی در زمینه ی واگذاری سهام شرکت های دولتی به بخش خصوصی ،گنجاندن سهام عدالت در بخش فعالیت های انجام شده در زمینه ی خصوصی سازی های انجام شده،عرضه ی بلوکی سهام های شرکتهای معتبر دولتی به خریداران مشخص و امثالهم همه خبر از یک بی برنامه گی در آن دولت خبر میداد.بی برنامه گی ای که در نهایت منجر به افزایش بی رویه حجم نقدینگی،بالا رفتن نرخ تورم و افزایش بی رویه واردات از اقصی نقاط دنیا شد.اینها همه نتایج و پیامدهایی بود که حاصل کار دولت نهم و اعضای تیم اقتصادی اش شد.

ورای هر نوع دید و نگرش جناحی این نکته بسیار بارز و مشخص است که اگر دکتر احمدی نژاد خواستار این باشد که اداره ی تیم اقتصادی را خود همانند دولت قبل یک نفره به عهده بگیرد در دولت دهم وضع بدتری نسبت به قبل منتظر اقتصاد این کشور را خواهد کشید.ادامه ی خصوصی سازی بلوکی و واگذاری های سوری و اجرای عجولانه ی طرح تحول‌‌ اقتصادي بدون ايجاد زير ساخت هاي مناسب در كشور عواقب جبران ناپذیری را به دنبال خواهد داشت.

پس تیم اقتصادی دولت دهم هر گروه با هر دید و فکری که میخواهند باشند اولین لازمه ی توفیق در برنامه هایشان بازگرداندن استقلال فکری و تا حد زیادی استقلال عملی به آنها میباشد که این موضوع بیش از حد در مورد رئیس بانک مرکزی صادق می باشد.استفاده از نظرات کارشناسان و تحلیلگران اقتصادی دومین شاخصه ی موفقیت تیم اقتصادی دولت دهم خواهد بود.کاری که در دولت نهم بدان جامعه ی عمل پوشانده نشد.دولت باید در مورد انتقادات منتقدین دقت عمل زیادی بکار ببرد و تا حد امکان از راهکارهای مناسب آنها استفاده ی موثر را داشته باشد.

دولت باید رویه ی خود را در برخورد با منتقدین خود تغییر داده تا بتوانیم همگی در کنار هم برای اقتدار ایران تلاش کنیم.

خدایا به ما

اقتصادی پویا

تورمی تک رقمی،

نرخ بیکاری پایین،

و نرخ رشدی بالای 10%

عطا بفرما!!!

 

آمین

 

بحران اقتصادی آمریکا به زبان ساده

به نام خدا

بحران در آمریکا به زبان ساده این طور آغاز شد:

در سال ۲۰۰۱ رئیس بانک مرکزی آمریکا در پی رکودی که از سالیان قبل در کشور بوجود آمده بود نرخ بهره وام بانک ها را تا حد بسیاری کاهش داد و مردم را به تشویق برای دریافت وام برای خرید مسکن کرد.

این مزایا را تا به حدی پیش برد که کل مبلغ تهیه ی مسکن را به مردم وام دادند.با پرداخت این وام ها تقاضای خرید مسکن را بیشتر و بیشتر شد و حبابی حول بازار مسکن ایجاد شد.ایجاد این حباب بسیاری از مردم که وام دریافت کرده بودند ولی فاقد هر نوع تحلیلی بودند را به سمت این بازار کشاند.تا جایی که بر اساس آمار بانک مرکزی آمریکا طی سالهلی ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۶ از هر ۳ آمریکایی یک نفر وارد کار در بخش مسکن شد.بانک مرکزی آمریکا یکی دیگر از تسهیلاتی که برای وام گیرندگان مسکن قرار داده بود این بود که تا پایان دوره پرداخت اقساط سند مسکن نزد بانک میماند اما شخص میتوانست با انصراف از پرداخت اقساط مسکن را رها کند و آن هم بدون هیچ پیگرد قانونی.

خوب سرانجام حباب مسکن پس از اینکه مسکن قیمتی بسیار غیر واقعی پیدا کرد ترکید و روز به روز قیمت پایین و پایین تر آمد تا جایی که صاحبان مسکن دیدند که اقساطی که میپردازند بسیار بیشتر از ارزش روز آن مسکن هست پس آنها را رها کردند.

حال این سوال پیش می آید که بحران مسکن آمریکا چگونه به بورس های دبی،ژاپن و صنایع دیگر چون خودرو سازی رسید و منجر به ورشکستگی شرکتهای بزرگی چون جنرال موتورز شد؟؟در آمریکا وام های دریافتی مردم هم در بازار بورس به فروش میرسد و شرکتها و صنایع دیگر وقتی دیدند که این وام مسکن هر روز رو به رشد است و پشتوانه ی آن را هم قیمت مسکنی که هر روز افزایش میافت است پس به این بازار هجوم آوردند و وام های دریافتی مردم را خریداری کردند.اولین موسساتی که در پروسه بحران آمریکا ورشکست شدند دو بانک بزرگ مک فارتی و لمن برادرز بودند که قسمت وسیعی از این وام ها را خریداری کرده بودند.و پس از آن سرایت به دیگر نقاط جهان آغاز شد...

خدا کند که نیاید...

در دوران کودکی و نوجوانی هیچگاه دوست نداشتم خلبان شوم،چون فکر میکردم خلبانها با پرواز بر فراز مردم مردم را کوچک و حقیر میبینند وخود را بالاتر از همه و نزدیکتر به خدا میدانند.حتی لحظه ای به خود اجازه نمیدادم که در مورد شغل خلبانی فکر کنم هر چند خوب میدانستم که همه ی خلبانها اینگونه نیستند.در مورد موضوع علم بهتر است یا ثروت زیاد انشا مینوشتم،و هر دفعه برای اینکه نمره ی خوبی از انشا بگیرم علم را بر ثروت برتری میدادم.مدرسه به ما دانش آموزان آموخته بود:راه بیست گرفتن این است که حرفی بزنی که دیگران خوششان بیاید و لزومی ندارد حتما به آن حرف عمل کنی یا عقیده واقعی ات باشد.

راستش از قدرت هم بدم نمی آمد،چونمی دانستم اگر قدرت باشد،ثروت هم هست،و اگر ثروت باشد علم هم هست و اگر مدرک باشد ارتقا هم هست و اگر ارتقا پیدا کنی در نهایت قدرتت افزون میشود.

همیشه دوست داشتم که با رای مردم مسولیتی را در دست بگیرم و از اینکه مردم به من رای بذهند لذت میبردم،اما لذتش کافی نبود، لذتش فقط چند روز طول میکشید.این را در انتخابات دبیرستان و دانشگاه تجربه کرده بودم.بعد از این لذت ،آنچه میماند((تعهد بود مسئولیت و پاسخگویی))

خدا کند که نیاید!

ای کاش در همان دوران بچگی ام باقی میماندم و خیلی از چیزهایی که الان درک میکنم را درک نمیکردم.ای کاش سال 84 ندای عدالتی که سر داده شد را از یاد میبردم،راستش به عدالت هم بدبین شده ام.ای کاش فراموش میکردم که چه قولهای قشنگی به مردم داده شد،درست به یاد می آورم که میگفتند((رجایی دیگر است))

خدا کند که نیاید!

فکر میکردم که اگر بیاید رشوه و زیر میزی(هدیه)در سطوح مدیریتی جامعه پایان می یابد و ارزش ها جایگزین روابط میشوند.فکر میکردم مدیران پاسخگو میشوند عدالت در پایین ترین سطح خود تجلی پیدا میکند.

خدا کند که نیاید!

چون وقتی که به یاد ندای عدالتش می افتم و برداشتهای بچگانه ای که از این شعار ها داشتم و میبینم که بسیاری از کارهای عمرانی در هاله ای از ابهام ناتمام است یا شروع نشده است.راستی اگر بیاید و ببیند که آب از آب تکان نخورده،چقدر خجالت میکشد!اصلا میکشد یا نمیکشد؟شاید هم حس خلبانی دوران کودکی ام را دارد و بنابر این لزومی بر پاسخگویی به مردم در خودش احساس نمیکند.

خدا کند که نیاید!

ای کاش میدانست که رای گرفتن به جز لذت ،مسولیت هم دارد،مسولیت در برابر میلیونها انسان که چشم به تغییرات چهار ساله شهر خود دوخته اند و جز سراب چیزی نمیبینند و از مسولین جز عدد موهوم 60 درصد اجرای مصوبات چیزی نمیشنوند.

و اما خدا کند که نیاید...

با تشکر  از مرتضی پیمانی

اصل 44 و خصوصی سازی

به نام خدا

اصل ۴۴ قانون اساسی با این دید عرضه شد که اکثر قریب به اتفاق شرکتهای دولتی می بایست به بخش خصوصی و مردم واگذار گردد.خصوصی سازی یعنی انتقال مدیریت از دولت به بخش خصوصی اما در کشور ایران مدیران دولتی حاضر به کنارگیری از مسند قدرت نیستند به همین علت روند این کار کند در حال پیگیری میباشد.

کند بودن و شکست خصوصی سازی تا به حالا از عواملی چون زیان ده بودن بسیاری از شرکت های دولتی،نقدینگی نا کافی، قوانین و مقررات دست و پاگیر،نبود بستری برای عرضه،عدم تمایل بخش خصوصی و مقاومت مدیران دولتی نشات میگیرد.تمامی عوامل فوق الذکر در جای خود بسیار جای بحث و تبادل نظر دارد.

سهام اکثر شرکت های دولتی عرضه شده در بورس به صورت بلوکی میباشد.بدین صورت که درصد خاصی از سهام آن(مثلا در مورد مخابرات ۵ درصد بود) یکجا به فروش میرسد که تامین نقدینگی برای خرید اینگونه سهام بسیار سخت میباشد.به عنوان نمونه بلوک عرضه شده سهام فولاد که توسط آقای جابریان تنها خریدار حقیقی اینگونه بلوک ها نزدیک به ۱۸۰۰ میلیارد تومان بود.آری تامین این نقدینگی ها برای اشخاص حقیقی بسیار سخت و حتی غیر ممکن میباشد و در صورت خرید هم با پرسش از کجا آورده ای مواجه خواهند شد.آقای جابریان که ۳۰.۵ درصد فولاد را خریده بود هم پس از نپرداختن سود۴۴ میلیاردی سهام خود و ممانعت از حضور ایشان یا نماینده رسمی ایشان در هیئت مدیره از ادامه راه منصرف شد.و این نمونه ی برخورد با یک شخص حقیقی در نوع خصوصی سازی دولت نهمیست.خریداران بلوک های عرضه شده فولاد،مخابرات و از این دست شرکت های بزرگ تنها و تنها شرکت های نیمه دولتی و شبه دولتی ای چون صندوق بازنشستگی و تامین اجتماعی می باشند.

این شکل از خصوصی سازی بیشتر ماهیتی((خصولتی سازی)) دارد.با این بستر خصوصی سازی وحمایت از تولید کنندگان هیچ زمینه ای برای کنترل تورم ناشی از پرداخت نقدی یارانه را نخواهیم داشت.پس باید انعطاف خود را بال برده و سعی کنیم با بها دادن به سرمایگذاران داخلی و حمایت از آنها(نه به مدل آقای جابریان)زمینه ی رشد و توسعه ی داخلی را برای ایران عزیز فراهم کنیم.والسلام

یارانه حذف می شود؟

به نام خدا

بحث بر سر حذف  یارنه بحثی کارشناسانه و علمیست.با مطالعه در اقتصاد چندین کشور به این نتیجه رسیدم که در هیچ کجا یارانه به طور کامل قطع نشده بود.ولی بحث کشور ما به جز حذف خود  یارانه حس عدم اطمینانیست که بر اکثریت افراد  کشور نسبت به پرداخت وجه این یارانه ها به مردم توسط دولت حاکم شده است.زیرا مردم در طی این ۴ سال نتوانستند درآمد نفتی بی نهایتی که عاید این دولت شد را در خانه های خود حس کنند حالا که این منبع به انتهای خود رسیده که دیگر جای خود دارد.

بحث بر سر این است که نقدی کردن یارانه بر اساس نظر این دولت به مصرف منتهی میگردد در صوزتی که باید یارانه در راه تولید بیشتر و تعادل بیشتر شرایط اقتصادی خرج شود تا بتوان نام عدالت را بر آن گذاشت.نه اینکه در سفرهای استانی کودکان را به صف کرد و درکف دست آنها گذاشت.و این یک اقتصاد گدا پروری است که در دولت نهم بسیار بارز گردیده است.هزینه کردن یارانه در بخش تولید باعث جلوگیری از تورم و کاهش آن و همچنین رشد اقتصاد ملی ایران میشود.به نظر بنده اجرای درست این طرح بین ۵ تا ۱۵ سال به طول میانجامد زیرا ما در کشوری هستیم که قریب به ۵۰سال است که حامل های انرژی را به صورت یارانه ای مصرف میکنیم و از این مردم با این سبقه ی طولانی در مصرف یارنه نباید انتظار ترک کردن این عادت ظرف یک یا دو سال داشته باشیم چون ترک عادت موجب مرض است و این کار میتواند شوک روانی تورمی بسیار شدیدی در کشور ایجاد کند.

در انتها یادآور میشوم که هیچ کس با هر دید و نظری مخالف با نفس این کار نیست و آن چیزی که وحشت به دل می آورد کارهای بدون برنامه ریزی ای است که طی این سالها از این دولت دیده ایم.یک لحظه غفلت در پیگیری این کار ما را مدیون آیندگان خواهد کرد.

هدفمندی یارانه

با نام تو آغاز میکنم ای دوست

بحثی که آغازش در نوروز سال ۸۷ بود(تحول اقتصادی) حالا چهره ای جدی تر به خود گرفته.تا آنجا که رهبر انقلاب امسال را با نام اصلاح الگوی مصرف نامگذاری فرمودند.حال در این زمینه مباحث زیادی وجودی دارد که تلاش میکنم که مقداری آنها را برای شما بسط دهم

۱-دولتی که در بودجه ۸۷ بر سر تغییر قیمت بنزین از ۸۰ تومان به ۱۰۰ تومان با مجلس مخالفت میکرد حال معلوم نیست بر اثر چه دیدگاهی نظر دارد که به یکباره قیمت این حامل انرژی را چندین برابر کند؟با چه راهکاری؟با چه زیر ساخت تولیدی؟اینها سوالاتیست که کاستی های دولت در این زمینه ها بسیار نمودار گشته است.در مقالات بعدی سعی میکنم که در این زمینه آمارهای دقیقی ارائه کنم

۲-در چند سال طی شده از دولت نهم ثروت افسانه ای از نفت عاید کشورمان شده بود و سیر صعودی قیمت نفت در بازارهای جهانی دولتیان را به خواب خوشی برده بود که نتیجه اش یک جهش عظیم در زمینه ی نرخ واردات و  رکود شدید در زمینه تولیدات داخلی بود حال که درآمد های نفتی به انتهایش رسیده دولت تصمیم به کاهش و حذف یارانه ها گرفته است.

۳-اگر تدبیر(شاید ترس) بعضی نمایندگان مجلس نبود معلوم نبود بر سر بودجه ۸۸ چه می آمد.مجلسی که خود با تصویب تثبیت قیمت ها در دوره قبل سنگین ترین ضربه را به اقتصاد ایران زد.

در زمینه هدفمند کردن یارانه ها بحث بیش تر از این می باشد.در نوشته ها و مقالات بعدی ان شا الله با آمار های کمی سعی در تفهیم بهتر مطالب برای شما دوستان خواهم کرد.

با تشکر

سلام دوستان

۲تا شعر براتون می نویسم با یک سال فاصله از هم.می خوام فرق این دو تا رو تشخیص بدید.

البته بگم ها هر دو تا سروده ی خودم است

ای کاش کسی از عاشقی بو ببرد

دل را به شکار چشم آهو ببرد

خسته شدم از خودم خریداری کو

تا قلب مرا به شرط چاقو ببرد

حالا دومی:

وقتی که غزل سرود عاشق شده بود

انگار خودش نبود عاشق شده بود

افتاد و شکست زیر باران پوسید

آدم که نکشته بود عاشق شده بود

پاییزی باشید

سلام دوستان

من محمد هستم.ازتون مي خوام كه مطالبي كه مي نوسيم رو بخونيد و در موردش نظر بديد.

روز بازگشايي وبلگ من با تب شديدي آغاز شد.به فال نيك مي گيرمش.

فكر كنم برا مقدمه و خير مقدم كافي باشه.

پاييزي باشيد